ضمن اینکه سلام ما و خوانندگان را پذیرا هستید لطفا به جهت فتح بابی برای آشنایی مختصاتی از زندگانی خودتان ارائه بنمایید؟
- بسم الله الرحمن الرحیم. بنده سید حسن انتظاری متولد 1352 در تهران هستم. دوران کودکی را خیلی کوتاه پیش از انقلاب گذراندم که در همان فضای خردسالی می دیدم صحنه هایی از انقلاب را اما خب آنچنان درک واضحی نداشتم جز خاطرات آمدن امام(ره) و اینکه چطور مادر و پدرم در تکاپوی آمدن و استقبال از امام بودند. بعد از انقلاب پدر بنده شغلشان در نیروی انتظامی بود. یعنی در ژاندارمری سابق بودند که به این شکل بنده با فضای نظامی آشنا شدم. در کنارش پدر دست من را می گرفت می برد مسجد برای اقامه نماز که به این صورت با فضای معنوی مسجد آشنا شدم. آرام آرام وارد فضا ی مسجد شدم و در ادامه جنگ تحمیلی شروع شد که حال و هوای خاصی داشت. ثبت نام و اعزام نیروهای رزمنده به جبهه ها که من اینجا به طور زیر پوستی بااین فرهنگ ایثار و شهادت مانوس می شدم.
سال اول تحصیل من همزمان با شروع جنگ بود، یعنی 31 شهریور 59 که جنگ شروع شد اولین روز تحصیلی من بود ، آن فضای دفاع مقدس به مانند عموم خانواده ها وارد زندگی ما نیز شد. پدرم ابتدا در قائله کردستان شرکت نمود، بار نخست به طور داوطلب در آنجا حضور یافت و دفعه دوم بود که حین انجام وظیفه در سانحه تصادف به یک شکلی به فیض شهادت نائل آمدند. پدر را در سال 61از دست دادیم. سه برادر در منزل بودیم. برادر وسطی که از من 4،5 سال بزرگتر بودندایشان در محیط دبیرستان با فضای بسیج آشنا شدند. ما در خانواده متدینی بزرگ شدیم. برادر بزرگترم وقتی با بسیج آشنا شدند با خانواده صحبت کردند و گفتند می خواهند بروند جبهه. ایشان یک مقطع سال 63 در جبهه کردستان حضور پیدا کردند که اینجا با اعزام ایشان آن حال و هوای جبهه بیشتر وارد زندگی ما شد. بار اول رفتند و برگشتند. بار دوم که خواستند بروند خانواده کمی دغدغه درس ایشان را داشتند. او نیز قول داد درسش را بخواند. در تابستان درسش را خواند بدون اینکه از سهمیه رزمندگان استفاده کند. امتحان داد و قبول شد. خیلی بچه درس خوانی بود. آخر سال 63 ایشان در عملیات بدر شرکت کردند و آنجا مفقود شدند. ما ایشان را هم از دست دادیم.
ایشان در زمان شهادت چند سال داشتند؟
- تقریبا 16 تا 17 سال داشتند که در عملیات بدر در شرق دجله مفقود شدند و بعد از 13 سال پیکرشان برگشت. یک دوست صمیمی داشتند که 2 سال بعد از ایشان شهید شدند. وقتی که پیکر ایشان را آوردند مادرم او را قسم دادند که چه بر سر پسر من آمده،الان کجاست؟ آن زمان برادرم مفقود بودند. همان شب رفیق برادرم شهید خسرو مبرا می آید به خواب مادرم و می گوید که این دوتا قالیچه که افتاده زمین این یکی جای من و آن یکی جای پسرت است. بعد 13 سال این خواب تعبیر شد. ما آن موقع که خواستیم برادر شهیدمان را در جوار دوست شهیدش به خاک بسپاریم یک لایه بسیار ضخیم سیمان اطراف مزار بود ، همه ماندند که چه جوری این فضارا آماده کنیم برای خاک سپاری. کار خدا را بگویم. آنجا یک کمپرسوری بود از اینها که زمین را میکنند ، معمولا در بهشت زهرا (س) از اینجور وسایل نیست ، بعد یکی رفت به راننده اش گفت می آیی اینجا را بکنی؟ او هم گفت باشد. اصلا" بدون اینکه هیچ حرفی بزند. سیمان و بتون را کند و آن فضارا آماده کردیم توانستیم برادرمان را دفن کنیم. آن خوابی که مادرمان 12 ، 13 سال قبل دیده بود تعبیر شد.
خب این فضا در خانواده ما بود ، برادر بزرگترم رفت جبهه ، خود من در بسیج وارد شدم ، در مسجد رشد کردم اما دیگر شرایط سنی ام متاسفانه به زمان جنگ نخورد. خیلی هم دوست داشتم بروم منطقه اما سن من این اجازه را نداد که وارد آن محیط فوق العاده بشوم اما خوب رفقایم بودند که رفتند و شهید هم شدند. این حال و هوا در درون وجود من بود و گذشت که بعد از جنگ دوستان جسته گریخته می آمدند صحبت از لبنان میکردند، شیعیان لبنان و جنگ با اسرائیل رو مطرح میکردند این فضا در ذهن من ریشه دواند.
دیپلم ریاضی فیزیک را که گرفتم دانشگاه هم قبول شدم اما چون علاقه به مسائل دینی داشتم با راهنمایی دوستان وارد فضای حوزه علمیه شدم. 3 سالی در حوزه درس می خواندم و در عین حال خیلی علاقه مند بودم که به طریقی ارتباط برقرار کنم با بچه های حزب الله ، با بچه های شیعیان لبنان. بحث فضای جنگ هنوز بود، اگر یادتان باشد اسرائیل جنوب لبنان را اشغال کرده بود. حزب الله درگیر جنگ بود، عملیات هایی داشت، چریکی یا استشهادی. این حال و هوا که می آمد در جامعه دوست داسشتم که در فضای جنگ باشم.من از ابتدا ذهنم درگیر دفاع مقدس و حمایت از شیعیان و بحث جهاد و اینجور مسائل بود. حتی یکی دوبار همان زمان که درس طلبگی می خواندم اقدام و اعلام کردم دوست دارم بیایم این کار را بکنم آن کار را بکنم اما ابتدا که نه ، بعدها این فضا ایجاد شد به یک شکلی. همیشه آرزویم بود که این فرهنگ انقلاب نشر پیدا کند. دوران تحصیل افسری را هم گذراندیم. دوره لیسانس را که مدیریت نظامی بود در دانشگاه امام حسین (ع) تمام کردم. وارد محیط کار شدم. یک مجموعه آموزش های تخصصی دیده بودم در دانشگاه. در ادامه به تحصیل پرداختم که در مقطع فوق لیسانس رشته مطالعات منطقه ای خاورمیانه و شمال آفریقا فارغ التحصیل شدم.
اگربخواهید تحلیلی از یک بازه زمانی شامل وقوع انقلاب اسلامی ایران تا به شرایط امروز منطقه داشته باشید به چه صورت خواهد بود؟
- امام را خدا رحمت کند. اصلا" متحول کرد. این چه انقلابی بود که با هیچ ساز و کار غربی و شرقی تطابق نداشت. هم شرقی ها وحشت کردند هم غربی ها ؛ گفتند چکار کنیم. در آن فضای اول انقلاب فکر کردند ایران ارتش ضعیفی دارد و حالا یک انقلابی شده و ما می توانیم با تحریک یک کشور منطقه ای این انقلاب را به سقوط بکشانیم یا مثلا" نابودش کنیم و تحت تاثیر قرارش دهیم که انقلاب صادر نشود. چون شعارهای انقلابی ما طوری نبود که به کشور ما ختم بشود. امام از همان ابتدا حمایت از مستضعفین جهان را مطرح کرد. بحث فراتر از منطقه ای شد. این برای آنها احساس خطر ایجاد کرد. کشورهای مرتجع منطقه مثل عرب ها که ترس داشتند مانند آمریکا و شوروی گفتند اگر این انقلاب را به حال خودش رها کنیم بعدها دیگر برای ما دردسر میشود. اینجا آمدند آن جنگ 8 ساله را به ما تحمیل کردند. فکر می کردند ظرف چند ماه نخست، به قول و خیال خام صدام این انقلاب ساقط و آن چیزی که خودشان می خواهند می آورند سرکار. اما دیدند نه، این انقلاب ساقط که نشد هیچ 8 سال هم این طولانی ترین جنگ قرن را ایران اداره کرد. اینهمه هم کمک کردند به صدام از لحاظ نظامی و انسانی، همه چیز دادند که این جلوی ما بایستد اما نتوانستند. دیدند نتوانستند این انقلاب را با جنگ ساقط کنند. گفتند خب تحریم کنیم با فشارهای اقتصادی و سیاسی که باز دیدند این انقلاب دارد کار خودش را انجام میدهد تا رسیدیم به بحث بیداری اسلامی.
در اثر این فشار ها و ستم های دولت ها و کشور های مزدور و وابسته، به طور نمونه اگه به تونس ومصر نگاه کنید همه این دولت مردان به نوعی وابسته بودند به غرب. همه شان مهره بودند. هر چه اسرائیل یا امریکا می گفت می گفتتند چشم. اما مردم یک غیرتی داشتند،یک عزتی داشتند و می گفتند تا کی باید بگوییم بله قربان !. می گفتند ما که یک زمانی قدرت اول منطقه بودیم حالا شدیم بله قربان گوی آن ها. بر سر مسلمانان فلسطین که کنار گوش ما هست دارند آنطور می کوبند، مرز ها را بستند میگویند حقی نداریدو... . خب این ها برای مردم توجیه نمی شد، قابل قبول نبود. از آن طرف هم فساد اقتصادی این دولت مردان را می دیدند که دیگر این بحث بیداری اسلامی شکل گرفت. منطقه شروع کرد به شکل گرفتن. یکدفعه آمدند این کار را کردند همین کشور های غربی و عربستان و قطر گفتند بیاییم ازاین انقلاب یک موج سواری درست کنیم برای خودمان. گفتند می آییم کشورهایی مثل سوریه که در خط مقاومت هستد (حالا بیشتر بنده الان چون بحث سوریه هست مطرح می کنم) از این بیداری اسلامی که خودشان گفتند بهار عربی موجی درست می کنیم و این تحولات را انتقال می دهیم به داخل سوریه. در صورتی که شما پیشینه کشور سوریه را که نگاه کنید بشار اسد و دولتش آنجا خیلی فضای باز سیاسی ایجاد کردند، خیلی به مردم بها دادند، آزادی دینی داده شده بود به مردم. شاید در زمان حافظ اسد این فضا ایجاد نشده بود اما بشار اسد با توجه به اینکه خودش آدمی تحصیل کرده است این فضای باز را داشت در کشور ایجاد می کرد و یک امنیت خیلی عالی داشت.
اما آنها آمدند در مقابل چه کار کردند، یک سری تحریک حزبی- قومی - گروهی ایجاد کردند. دولت تا بیاید با آنها مقابله کند زمان برد چون متاسفانه سوریه پلیس ندارد( یا امنیتی هستند یا ارتشی) ، چیزی به عنوان پلیس ضد شورش ندارند، هنوز به آن رشد سیاسی نرسیده اند. خیلی کشورهای عربی ( کشورهای عربستان و قطر جلو تر هستند) این مشکلات را دارند. البته ارتش یک مقدار آمد در این قضیه و با این فتنه ای که درکشورش ایجاد شده بود به شکل چکشی برخورد کرد. نکته ای که هست این جا چند تا کشته افتاد دست آنها. در شورش هایی که ایجاد شد عده ای باصطلاح افراد ناشناس از بالای پشت بام به اسم اینکه ارتش دارد با تظاهرات مقابله می کند، خود اینها مردم را میکشتند. این نشان میدهد عوامل خارجی آمدند در صحنه و در میدان تظاهرات چه کارها کردند، با این داعیه که دولت دستش به خون مردم آغشته است و جوسازی کردند که ما باید با دولت بجنگیم. این فضا را ایجاد کردند. تا دولت بیاید به خودش بجنبد و بخواهد منطقی بر خورد کند با این شورش های ایجاد شده در منطقه سوریه آنها آمدند سلاح وارد کردند و افراد خارجی هم وارد کردند. به بهانه اینکه چند نفر کشته شدندو ما باید برویم انتقام خون آنها را بگیریم. این شد که این فضا ایجاد شد ودولت سوریه در عمل انجام شده قرار گرفت. اینهایی که گفته شد همگی بهانه ای شد که عربستان و ترکیه و قطر بیایند به دولت سوریه وبشار اسد فشار بیاورندکه تو باید بروی کنار و اجازه دهی مردم خودشان انتخاب کنند. هرچه در جواب گفته شد آخر ما متولی مردم هستیم توجهی نمی شد. از آنطرف هم سلاح ، نیروی خارجی وارد سوریه شد و متاسفانه کار از دست دولت سوریه خارج شد.
نقش جمهوری اسلامی ایران در این هنگامه به چه طریقی صورت پذیرفت؟
بعد از اینکه این بحران شروع شد ایران وارد بحث سوریه شد و گفت این بحرانی است، این شورش و فتنه ای است داخل سوریه وجنس این وضعیت با مسئله مصر خیلی فرق دارد. آنجا مردم آمدند وسط ولی الان پای خارجی وارد قضیه شده است. آمدند یک مسئله بیداری جعلی درست کردند و وصل کردند به بیداری اسلامی در شکل حقیقی آن. درصورتی که شما اگر بروید ماهیت قضیه سوریه را یک ذره برسی کنید ردپای افراد خارجی و وارد شدن سلاح را مشاهده می کنید. ما در انقلاب خودمان بحث ورود سلاح نداشتیم اما اینجا تا دلتان بخواهد سلاح وارد کردند تا جنگ داخلی ایجاد کنند. جنگ قومی قبیله ای ایجاد کردند. جنس این حرکت با آن حقیقت بیداری اسلامی فرق می کرد. تا که ایران آمد شفاف سازی کرد و به دولت سوریه گفت به مخالفان بگویید که شما مگر حرفی ندارید بیایید پای مزاکره ببینیم حرفتان چیست. اما آنها چون وابسته به خارج بودند هیچ کدام نیامدند در مذاکره حاضر شوند. فقط این را عنوان می کردند که بشار اسد برود کنار. دولت سوریه حرف داشت و اعلام کرد اگر شما هم حرفی دارید بیایید صحبت کنیم تا به راه حل سیاسی برسیم اما چون دست بیگانه در کار بود آنها نمی خواستند این قضیه به صلح برسد وبه نفع دولت تمام شد. این قصه ای تقلبی بود و انقلاب تقلبی درست کرده بودند. یادتان باشد 2 انتخابات برگزار شد در سوریه، یکی قانون اساسی بود و دیگری ریاست جمهوری. در هر دو انتخابات مردم آمدند رای دادند به دولت بشار اسد. اما بیگانه ها حرف و بحثشان دموکراسی نبود بلکه دولتی می خواستند که وابسته به خودشان باشد. نیروهایی را که در سوریه فعال هستند اگر نگاه کنید همه شان به نوعی به کشوری وابسته هستند. جبهه النصره، ارتش آزاد، همه این ها که به اسم داعش هستند همشان یا به عربستان وصل هستند یا به ترکیه یا قطر یا امریکا یا اسرائیل. همه شان به نوعی دارند از آنها تغذیه میشوند. از خودشان هم هیج اراده ای ندارند هر چه آنها می گویند اینها باید بکنند.
به خاطر این هیچ کدام برای حل مشکل سیاسی نیامدند. هنوز هم دست به سلاح هستند. عربستان ، ترکیه ، قطر ،امریکاو... پیشبیانی شان می کنند. در این فکر بودند که چون دولت سوریه پایگاه مردمی ندارد در یکی دو ماه سقوط می کند. اما هر چه رفتیم جلوتر صحنه شفاف تر می شد و فتنه غبارش می خوابید. مردم فهمیدند که این تحریک خارجی هاست و افراد خارجی آمده اند در منطقه می جنگند. یک عده افراد فریب خورده داخلی هم با این ها همراه شده اند. افرادی مثل اخوانی ها. این ها هم دنبال قدرت بودند، می خواستند به اهداف خودشان برسند. می دانستند که به این نه از راه دموکراسی میرسند نه از طریق مردم. خودشان می دانستند ایشان را نه مردم قبو ل دارند نه دولت. به اینها میدان داده شد. دست به سلاح بردند. گفته شد به ایشان از دولت چه توقعی دارید، اما طرف دست به سلاح برده بود و حاضر به مذاکره هم نبود. دولت چه کاری باید بکند وقتی طرف مقابل دست به سلاح برده؟ آیا دست رو دست بگذارد ونگاه کند به کشته شدن مردمش و به قولی، ساقط شدن نظامش را بیند. معلوم است واکنش طبیعی دولت بشار اسد مقابله با این فتنه خواهد بود. مقابل این گروهی که ازخارج تغذیه می شدند پیامی بود که مردم در انتخابات ریاست جمهوری داشتند و این را به دنیا مخابره می کردند که ما می دانیم بشار اسد دارد درمقابل مزدوران خارجی مقابله میکند. و اینجا بشار اسد شد نماد یک قهرمان در کشورش. قبلا" شاید مردم این آگاهی را نداشتند که در هنگام روی کار بودن بشار اسد آنهمه فشار را می دیدند اما هر چه رفت جلو تر دیدند دست های خارجی در کا راست. مردم پی بردند در صحنه سوریه بیگانه ها به دنبال منافع خودشان هستند که میگفتند بشار باید کنار برود.
و نقشی که بشار اسد ایفا نمود؟
-او کسی بود که خط مقاومت را در منطقه حفظ کرد. پل ارتباطی بین ایران و حزب الله لبنان و حماس را برقرار کرد. کدام کشور عربی را سراغ دارید که این ارتباط را برای ایران ایجاد کرده باشد. حتی در زمان جنگ تحمیلی هم از ایران حمایت کردند با اینکه عضو حزب بعث بودند. حافظ اسد در هنگام جنگ تحمیلی علی رغم اینکه عضو حزب بعث بود کنار ایران قرار گرفت. تمام کشورهای عربی ایران را تحریم کردند اما سوریه به حمایت ایران پرداخت. ما اکثر امکانات و تجهیزات جنگی را از طریق حافظ اسد دریافت می کردیم. این حمایت اسد از ایران را هیچ کس نمی تواند منکر شود. او حامی ایران بود. حالا که این فتنه و جنگ برایشان ایجاد شده چطور می توانیم کنارشان نباشیم و حمایتشان نکنیم. پس یکی از دلایل حمایت ایران از نظام سوریه و بشار اسد این است که آنها حامی ما در زمان جنگ بودند و اکنون نیز حامی و هم پیمان ما در منطقه هستند.
ایران در سوریه یک ابتکار مهم به خرج داد یعنی عاقلانه به بحران نگاه کرد. خارجی ها می گفتند باید حتما" بشار اسد کنار برود و کاری به نظام و مردم سوریه نداشتند اما ایران گفت نظام سوریه باید حفظ شود ولی نیازمند برخی اصلاحات هم می باشد که شامل برخی موارد از قانون اساسی و ساختار سیاسی شان بود. در همین راستا کمک و همفکری به نحوه انتخاب رییس جمهور در سوریه داد تا به نحو مناسبی این انتخاب بوسیله مردم و از طریق دمکراسی انجام پذیرد. ایران با این کار به نظام سوریه و بشار اسد مشروعیت سیاسی داد. به مخالفان گفت این بشار که ادعا دارید پایگاه مردمی ندارد از طریق انتخابات ریاست جمهوری انتخاب شده است. ایران از طرفی دیگر نیز نحوه برخورد ارتش سوریه با بحران را اصلاح کرد بدین صورت که به ارتش گفته شد باید بین تروریست هایی که کشور را به هم ریخته اند و مردم عادی فرق گذاشت. یعنی اگر در شهری درگیری ایجاد شد نباید مردم عادی را به چشم تروریست نگاه کنید و باید تمایز قائل شوید.
تاثیری که شما مدافعین حرم در آنجا داشتید و همچنین نحوه برخورد مردم سوریه با شما چگونه بود؟
-متاسفانه تروریست ها آمدند داخل زندگی مردم پناه گرفتند و شهرک هایی که مردم عادی در آنجا ساکن بودند را اشغال کردند و خیلی از این شهرک ها خالی از سکنه شدند. البته بعضی از مردم هم به خاطر خانه و زندگیشان در شهرک ها ماندند که دارند با یک ترس و وحشتی بین این تروریست ها زندگی می کنند. حالا ایران به ارتش این آموزش را داد که اگر برای پاکسازی محلی اقدام می کنید مواظب باشید مردم آن منطقه اشغال شده توسط تروریست ها آسیب نبینند. چون از روی اجبار و ناچاری مجبور شده اند بین تروریست ها زندگی کنند. اما متاسفانه تروریست ها مردم عادی را سپر انسانی قرار دادند. حالا آموزش ما این بود که شرایط را برای تروریست ها طوری در تنگنا قرار دهیم که مردم عادی نتوانند به رفت و آمد معمولی خودشان ادامه دهند، شرایط را برای تروریست ها سخت تر کنیم تا اسیر شوند یا به طریقی دیگر با آنها مقابله شود.
حالا یک نمونه از این برخورد را به شما می گویم. در یک مورد تروریست ها وارد یک روستا شدند و ارتش سوریه هم برای مقابله با آنها وارد آن روستا شد. تروریست ها وارد یک ساختمان مسکونی شدند و اهالی آنجا را گروگان گرفتند. شاید اولین ایده ای که به ذهن ارتش می رسید این بود که کل ساخنمان را ویران کند تا بتوانند تروریست ها را از بین ببرند که در این صورت مردم عادی و بی گناه هم کشته می شدند اما بچه های ما گفتند شما به این صورت اقدام کنید که در صورت آزاد کردن گروگان ها تروریست ها می توانند سلاح هایشان را تحویل دهند و در امان باشند که اتفاقا همینطور هم شد و از ریختن خون شمار زیادی از مردم آنجا جلوگیری شد. این یک نمونه از آموزش بچه های ایرانی به سوریان بود.
یا مثلا" وقتی تروریست ها وارد یک روستا می شدند ارتش که برای پاکسازی به آنجا می رفت این نگاه هم در ارتش و هم در نظام سوریه بود که خانه ای که تروریست آنجا را تصرف کرده متعلق به تروریست ها ست. یعنی فرقی بین مردم عادی و تروریست ها قائل نمی شدند. فکر میکردند اموال آن خانه جزء غنایم جنگی است و هرچه بود با خودشان می بردند. ایرانی ها به ارتش گفتند این نگاه باید اصلاح شود و نباید خانه یا شهرکی که در اختیار تروریست ها قرار گرفته و مردم عادی درآنجا ساکن بودند مورد تهاجم و غنیمت گیری قرار گیرد. این مردم از روی ناچاری بین تروریست ها گیر کرده اند و بالاجبار با آنها زندگی می کنند. پس این درست نیست که دست به غارت اموال آن خانه ها بزنید.
حالا این برخورد ها را از بچه های ما می دیدند و هر گاه با ما رروبرو می شدند با شیرینی ازما استقبال می کردند. یا حتی در جاهای ایست و بازرسی بچه های سوری می آمدند و از بچه های بسیجی ما کمک های انسانی دریافت میکردند.
یکی از دوستان تعریف می کرد که در روستایی یک خانمی هشت یتیم داشت. شوهر آن خانم هم در اثر درگیری ارتش با تروریست ها به اشتباه کشته شده بود. حالا بچه های ما هر ماه مبلغی را به این خانم می دادند تا بتواند مخارج زندگی اش را تامین کند. حال وقتی مردم سوری این رفتار پسندیده را از ایرانی ها می بینند که به یتیمان آنجا بی تفاوت نیست و کمک های انسان دوستانه انجام می دهد و تازه به ارتش هم رفتار صحیح برخورد با مردم عادی را آموزش می دهد، از طرفی این نگاه صمیمانه مردم به بچه های ایرانی و از طزف دیگر این نحوه برخورد ارتش و نظام سوریه دارد آنجا تبدیل به یک فرهنگ می شود.
درست است که چهره جنگ بسیار خشن است و بسیاری از ساختارهای اقتصادی و اجتماعی آنها را ویران کرده اما اگر از زاویه ای دیگر به این قضیه نگاه کنیم یک شباهت هایی از حضور ایران در حزب الله را هم خواهیم دید. چون آن زمانی که اسرائیل جنوب لبنان را اشغال کرده بود شیعیان لبنان با خیلی از آموزه های جمهوری اسلامی آشنا نبودند اما انسان هایی مانند شهید دکتر چمران و جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان و شهید حاج محمد ابراهیم همت آنجا رفتند و توانستند فرهنگ جمهوری اسلامی را به آنجا انتقال دهند و اینچنین یک هسته حزب الله در لبنان تشکیل شد که توانست در مقابل چهارمین ارتش بزرگ دنیا مقاومت کند و آن را به زانو در بیاورد. من به شهید چمران علاقه خاصی دارم و کتاب های ایشان را همچنان می خوانم، که شکل گیری پایه های حزب الله هم مدیون این شهید بزرگوار است.
اگر ارتش سوریه در نحوه برخورد با تروریست ها به مردم عادی هم با دید مثبتی نگاه نمی کرد ولی بچه های ما به دید برادران دینی با آنها برخورد می کردند. مثلا" بچه بسیجی ما غذایی را که سهم خودش بود به یک کودک سوری که در اثر جنگ دچار مشکل و فقر مالی - معیشتی شده بود می داد و خیلی از این موارد هست. با این نحوه برخورد وقتی با یک ایرانی روبرو می شدند به دید یک دوست به او نگاه می کردند چون واقعا" می دیدند که ما هیچ توقعی از این مردم نداریم جز اینکه داریم به آنها کمک می کنیم و از ریخته شدن خون مردم بی گناه جلوگیری می کنیم و همه اینها را مردم سوری دارند می بینند. به خاطر همین چیزها است که مردم سوری پای بشار و نظام سوریه ایستادند و آنها دارند می بینند که جمهوری اسلامی این فرهنگ زیبا را دارد به آنجا انتقال می دهد.
یکی دیگر از مواردی که جمهوری اسلامی دارد در سوریه انجام می دهد تشکیل هسته های بسیج می باشد. ارتش سوریه نمی توانست با این بحران سه ساله مقابله کند. واقعا" هر ارتشی بود مستهلک می شد. ایران آمد گفت چرا بین مردم خودت پایگاه مردمی ایجاد نمیکنی و از آنها کمک نمی گیری. به مردمت اعتماد کن همانطور که خودمان در جنگ تحمیلی از مردم کمک گرفتیم. اینچنین شد که " گروه های دفاع وطنی" یا همان بسیج در سوریه شکل گرفت. بدین صورت که بچه های دفاع وطنی سوری در دوره های 45 روزه وظیفه دفاع و مقابله با تروریست ها را عهده دار می شوند که البته بعضی هایشان هم شهید می شوند و بعضی ها هم به زادگاهشان برمی گردند. ایران همان نگاهی را که به ارتشی های سوریه می داد تا مردم را به چشم تروریست نگاه نکنند این نگاه را هم به بچه های دفاع وطنی آموزش می دهد که حتما" بین مردم عادی و تروریست ها فرق بگذارند چون آنها هم آن اوایل همان دید ارتش را داشتند. و این اصلاح نگاه توسط ایرانی ها الان به یک فرهنگ تبدیل شده است.
یک نکته عرض کنم، برخی شیعیان سوری علوی هستند یعنی شیعه 12 امامی هستند اما از فرهنگ شیعه دور مانده اند. یعنی فقه شیعه به این ها نرسیده است. در اثر ظلم سلاطین عثمانی دو نسل از اینها در تقیه ماندند یعنی نتوانستند مثل ما آداب شیعه را مراعات کنند.
مثلا" در اثر همین به تقیه ماندن از نماز خواندن دور شده اند. چون فرهنگ شیعه از اینها دور شد برخی افعال و کارهای مخالف فرهنگ شیعی از آنها سر می زده است. اما با حضور بچه های ایرانی در کنار اینها دید آنها را به نحوه زندگی از قبیل نماز خواندن و فرهنگ جهاد و شهادت عوض کرد و بخصوص فرهنگ شهادت و جهاد را برایشان تبیین کرد. که همین باعث شده تا الان جلوی تروریست ها دوام بیاورند. چون به جرأت می توانم بگویم اکثر جاهایی که توسط تروریست ها اشغال شده بدون درگیری و جنگ به دستشان افتاده یعنی در همان اوایل شروع جنگ و فتنه تا زمانی که مردم و نظام سوریه به خود بیایند و بجنبند بعضی از مناطق بدون جنگ به دست تروریست ها افتاد. اما الان این مراکز دارد از دست آنها خارج می شود. اما با دخالت برخی دولت های خارجی نظیر ترکیه و عربستان این بحران تا به الان ادامه پیدا کرده که نمی گذارند به پایان برسد. مدام دارند نیروهای خارجی را وارد سوریه می کنند یا سلاح های متنوع وارد می کنند یا ایجاد بحران های ساختگی می کنند. مثلا" یکسری سلاح های شیمیایی به دست تروریست ها داده اند و آنها برخی مناطق ومراکز را با آنها مورد اصابت قرار می دهند و این را به حساب نظام و دولت سوریه می گذارند.
پس با کمک جمهوری اسلامی این فرهنگ بسیج دارد در آنجا شکل می گیرد و مردم داوطلبانه از کشورشان در مقابل تروریست ها دفاع می کنند. برخی از مناطق علوی نگاهشان به جمهوری اسلامی خیلی عوض شده است. یک نمونه برایتان عرض کنم وقتی که بچه های ما برای ایجاد بسیج به یکی از این مناطق علویون رفته بودند به رهبر یک قبیله بزرگ که آنجا بود گفتند به جهت مقابله با این بحران جوانانتان را برای بسیج آماده کنید و جالب اینکه آنها گفتند اگر دولت سوریه این درخواست را از ما داشته باشد ما انجام نمی دهیم اما چون شما نماینده جمهوری اسلامی هستید این درخواست را با جان و دل انجام می دهیم. پس ببینید که چگونه نگاه آنها به جمهوری اسلامی عوض شده و بسیاری از همین نیروهای داوطلب مردمی شکل گرفته برای مقابله با تروریست ها، از همین فرهنگ ایجاد شده توسط بچه های ایرانی می باشد که نشان دهنده این است که چقدر به جمهوری اسلامی اعتماد دارند. اگر نظام سوریه تا الان مانده به خاطر این است که جمهوری اسلامی آمده این فتنه را شفاف سازی کرده و گفته این فتنه ساختگی است و به مردم سوریه آگاهی داد و انتخابات ریاست جمهوری راه انداخت و اصلاح دمکراسی و ساختار سیاسی را انجام داد. متاسفانه دخالت دولت های خارجی اجازه حل این بحران را نمی دهد.
نقش جمهوری اسلامی ایران را در حل این بحران چگونه ارزیابی می کنید؟
-جمهوری اسلامی نگاهی فراقومی به مسئله سوریه دارد و برای ایجاد وحدت در کشور سوریه کمک می کند. یعنی ما نمی گوییم فقط علویان یا فقط سنی ها یا فقط مسیحیان بلکه چند قومیت دارند آنجا زندگی می کنند. اگر ایران وارد مسئله سوریه نشده بود مطمئن باشید سوریه از هم می پاشید و هر قومیتی ساز خودش را می زد و به طور کل، کشور از همه لحاظ ساقط و تجزیه می شد.
آن تروریستی که دارد می جنگد برایش مسیحی یا شیعه یا سنی فرقی ندارد و فقط خودش را قبول دارد. چون بر خلاف ادعایشان مبنی بر احیاء سنی ها و روش و مکتب آنها، بسیاری از سنی ها را هم مورد قتل و غارت قرار دادند. پس در نگاه اول، ایران با مدیریت بحران جلوی تجزیه سوریه را گرفت. همان کاری را که می خواستند در مورد عراق انجام دهند که باز هم در آنجا نقش ایران باعث شد عراق تجزیه نشود.
تروریست ها این ادعا را دارند که به بهانه حمایت از سنی ها وارد عراق شدند، برخی از مناطق عراق را در اختیار قراردادند و مدعی هستند سنی ها مورد ظلم قرار گرفته اند. حال قضاوت کنید سنی ها در زمان صدام مورد ظلم قرار گرفته بودند یا الان که بیشتر نظام حاکم بر عراق سنی ها هستند . الان رییس مجلس عراق سنی است. یا خیلی از احزاب بزرگ عراق سنی هستند و نمایندگان زیادی از سنی ها وارد مجلس عراق شده اند. با ادعای دروغین مبنی بر اینکه سنی ها نقشی در سیاست و اداره کشور عراق ندارند وارد عراق شدند و اشغال گری کردند.
با وجود منابع مالی و تسلیحاتی که به این تروریست ها داده می شود متاسفانه این جنگ و بحران تا الان ادامه پیدا کرده و اگر حضور ایران نبود تلفات انسانی شاید ده ها برابر الان می بود. چون در آن صورت قومیت ها به جان همدیگر می افتادند و همدیگر را می کشتند. اما حضور ایران در سوریه این نگاه را ایجاد کرد که نگاه فراقومیتی به قضیه بحران داشته باشند.
یعنی به طور خلاصه ایران با اصلاح این نگاه که به ارتش سوریه داد تا بین مردم و تروریست های خارجی فرق بگذارند باعث شد دولت و مردم سوریه به یک همکاری متقابل برسند و ارتش الان دیگر در مناطقی که تحت اختیار تروریست ها قرار دارد با مردم عادی وارد جنگ نمی شود بلکه تروریست ها را تحت محاصره و در تنگنا قرار می دهند تا با جلوگیری از ارسال سلاح و امکانات به این ها کم کم ضعیف و خودشان تسلیم شوند.
شرایط جنگ و عملکرد نیروهای متخاصم در سوریه به چه شکل است؟
- واقعا" شرایط جنگ شهری بسیار سخت و طاقت فرسا می باشد. مثلا" ممکن است یک تک تیرانداز در ساختمانی کمین کرده باشد که همین باعث زمین گیر شدن یک ارتش یا گردان می شود و تا بیایید جایش را پیدا کنید کلی تلفات داده اید.
داعشی ها چون می دانند اگر بخواهند این بحران از طریق سیاسی حل شود کل هزینه هایی که تا الان انجام داده اند هدر می رود و از طرفی هم باز مردم به نظام فعلی سوریه رای خواهند داد نمی خواهند از طریق سیاسی این بحران حل شود. اگر نگاه بازتری به این تروریست ها داشته باشید می بینید که اینها از اروپا و آفریقا و سایر نقاط دنیا آمده اند و خود این کشورها حاضر نمی شوند تا این نیروها به داخل کشورشان برگردند. چون می دانند این تروریست ها که در خاک سوریه رفته اند آموزش های لازم خرابکاری و تروریستی دیده اند و اگر بخواهند به کشور مبدأ برگردند باعث ناامنی می شوند. به خاطر همین است که کشورهای خارجی اعزام کننده این تروریست ها حاضر نیستند این بحران با مسالمت پایان یابد زیرا از برگشت این تروریست ها به داخل کشور خودشان می ترسند. اغلب کسانی را هم که برگشته اند داخل زندان انداخته اند چون می ترسند یک زمانی همین فرد بمبی بدست بگیرد و برای خود آن کشور ناامنی ایجاد کند. پس این کشورها هیچ گاه حاضر به مقابله با این تروریست هایی که خودشان فرستاده اند نیستند و کمک به ادامه این بحران می کنند. بعضا" مردمی هم که در داخل سوریه به تروریست ها کمک می کنند بخاطر ناچاری و از روی ترس جان و مال حاضر به همکاری با اینها می شوند. چون اگر کمک نکنند توسط داعشی ها کشته می شوند. اما مناطقی که نیروهای ما و ارتش حضور دارند مردم دارند زندگی عادیشان را انجام می دهند.
وضعیت کنونی بحران سوریه را چگونه می بینید؟
- با گذشت سه سال از آغاز بحران، مردم سوریه خیلی بهتر دارند به این موضوع نگاه می کنند. اوایل این آگاهی در بینشان نبود که این بحران یک مسئله تحمیلی از خارج برایشان است و یک سری عوامل خارجی هستند که دارند به بحران دامن می زنند. متأسفانه آن اوایل بحران، خیلی از مناطق بدون جنگ بدست داعشی ها افتاد چون مردم عادی فکر می کردند این ها ناجی آنها هستند ولی به مرور زمان دیدند این ها رفتاری وحشی گرانه و قرون وسطایی دارند و با کوچکترین مخالفتی فرد را گردن می زنند.
ابعاد دیگر بحران را چطور ترسیم می فرمایید؟
- بُعد دیگری از بحران این است که تفکری در منظقه شکل گرفته و این یا به دست خود خارجی هاست یا استکباری ها که کشورهای مرتجع به آن دامن می زنند. این تفکر سلفی و تکفیری است. در مقابل هم تفکر جمهوری اسلامی و نگاهی است که ما داریم . امام ( ره ) یک نگاه فرا مذهبی و فرا ملی داشتند .ایشان می خواستند بین جهان اسلام وحدت ایجاد کنند. ایشان داشتند این تفکر را در اذهان جا می انداختند که شیعه و سنی با هم برادرند.
اما آنها آمدند شیعه هراسی ایجاد کردند و گفتند همه جا را دارد شیعه می گیرد، اگر شیعه بیاید، همه سنی ها را یا سر می برد یا کنار می گذارد. این شیعه هراسی را در منطقه رواج دادند. یکی از موضوعاتی که در شرایط نابسامان سوریه به آن دارد دامن زده می شود همین تفرقه بین شیعه و سنی و تفکر سلفی ست که شیعه را کاملا" تکفیر می کنند و به همین بهانه سر سنی ها را هم می برند!
هر کسی که مخالف است را از بین می برند. کار به شیعه و سنی هم ندارند. شما اگر در بحث سوریه نگاه کنید ، شیعیان دیدند مقدساتشان درحال تهدید شدن است! یکی از دلایلی که شیعیان از ملیت های مختلف الان در سوریه حضور دارند و دارند از مقدسات دفاع می کنند، همین بحث است. نمونه اش قبر حجر بن عدی از صحابه رسول خداست که وقتی دست آنها افتاد، به آن هم رحم نکردند و نبش قبر کردند! تصاویر نبش قبر در فضای مجازی هم هست. اینها حرمت صحابه پیغمبر ( ص ) را هم نگه نداشتند.! در صورتی که حتی اهل سنت هم احترام قبر اولیاء خدا و اهل بیت ( س ) و صحابه را نگه می داشتند.
پس اینها چطور سنی ای هستند که به قبرصحابه پیغمبر ( ص ) توهین کردند؟. اینجا مشخص می شود که اینان یک تفکر تقلبی راه انداخته اند با هدف شیعه هراسی و مقابله با شیعه. در صورتی که اهل سنت هم این را قبول ندارند و هرچه جلوتر می رویم این فضا دارد روشن تر می شود. چهره واقعی افرادی که اجیرشده جبهه غرب و جبهه استکبار هستند در حال روشن شدن است.
نمونه دیگر اینکه روز قدس که می شود اینان اعلام برائت می کنند و می گویند هیچ کس حق ندارد بر علیه اسرائیل شعار بدهد! این چه تفکری است که یهودی صهیونیست که دشمن آشکار است را فراموش کرده و در عوض سلاحش را گرفته رو به برادر مسلمانش!؟ این نشان می دهد که یک تفکر اجیرشده استکبار و صهیونست است.
در حال حاضر همین گروه تکفیری ها هم مرز با اسرائیل شده اند. و نه تنها به طرف اینها تیری پرتاب نمی شود بلکه از ایشان کمک هم می گیرند و حتی مجروحانشان را به داخل اسرائیل می فرستند و اسرائیل دارد آنها را درمان می کند. این نشان می دهد که این جبهه کاملا" وابسته به آنهاست و اینان به دروغ می گویند که با ظلم مقابله دارند و اگر به دروغ می آیند و سر یک خبرنگار آمریکایی را می برند برای این است که تعدادی را از کشورهای مختلف گول بزنند و بعد به بدنه خودشان تزریق کنند!
وضعیت جنگ الان در سوریه چگونه است؟
- عمده مناطقی که دست اینها افتاده شهرک ها هستند، شهرک هایی که قبلا" بدون جنگ دست ایشان افتاد که خیلی از اینها هم خالی از سکنه شده اند. مردم عموما" خانه هایشان را ترک کرده اند و رفته اند.
به لحاظ جغرافیایی این شهرک ها در کدام قسمت سوریه قرار دارند؟
- اگر کل سوریه را بخواهیم در نظر بگیریم می شود بیشتر آن مناطقی که هم مرز با ترکیه در شمال است. چون آنجا مرزی است که بیشتر در تردد تروریست ها ست و سلاح دستشان می رسد، آن قسمت ها بیشتر دست آنهاست که به مرور ارتش دارد این مناطق را پاکسازی می کند و جلو می رود. البته کار بسیار سختیست. به دلیل نوع جنگ، جنگ شهری ، جنگ سختی است.
نیروهای ایران الان چه فعالیتی دارند؟
-ما بیشتر به ارتش سوریه مشاوره می دهیم. اگر به کمکی نیاز داشته باشند، از جمهوری اسلامی ایران مشاوره فکری و نظامی می گیرند. چنین چیزی نیست که مثلا" نیروی زمینی ما رفته باشد آنجا. آنها دارند به دروغ تبلیغ می کنند که ایران اینجا نیرو آورده، درست نیست و تبلیغات منفی است. ایران دارد کمک فکری می کند. دارد مشاوره می دهد که در برابر بحران چگونه عمل کنند.
رسانه های خارجی با شما آنجا گفت و گویی داشته اند؟
- خیر. آنجا غیر از خبرنگاران سوریه، معمولا" خبرنگار خارجی نمی آمد و یکی از علت هایی که خیلی از خبرهایی که درحال حاضر دارد داده می شود، اشتباه است این است که خیلی از رسانه ها اصلا" در آنجا حضور ندارند! که بخواهند واقعیت را منعکس کنند . چون اکثرا" اخبارشان را از همین گروه های تروریستی دارند می گیرند و آنها هم خیلی چیزها را یا وارونه جلوه می دهند یا غلو در اخبار می کنند. آنجا حضور خبرنگاران کمرنگ است و به ظاهر دارند پررنگش می کنند.
آنجا دیگر گروه های مدافع چه کسانی هستند؟
- ما آنجا مجاهدین افغانی داریم. شیعه افغانی که دارند از حرم دفاع می کنند. خیلی هایشان آنجا قبل از بحران ساکن بودند ، چه شیعیان عراقی و چه افغانی آنجا سکونت داشته اند و الان دارند از حرم اهل بیت ( س ) دفاع می کنند.
نقش رسانه های داخلی را در انعکاس خبر رشادت های مدافعان حرم چطور می بینید؟
این افراد و مدافعان آنجا بسیار مظلوم هستند. چون متأسفانه اخبار رسانه ای دچار یکسری انفعالاتی شده که در حال حاضر حتی خیلی از مردم ما هم نمی دانند این بحران سوریه از کجا و با چه هدفی شروع شده است. این برای مردم خوب تبیین نشده و برای همین است که شما می بینید شهدای مدافع حرم زیاد در جامعه انعکاس ندارند! و می بینیم که افرادی می روند و در آن جبهه می جنگند و برای دفاع از حرم اهل بیت ( س ) و ارزش های ما شهید می شوند اما انعکاسش در این طرف بسیار ضعیف است!
این یکی از دردها و مشکلات جامعه ماست که به بحران هایی که در منطقه رخ داده پرداخته نشده است چه در سوریه چه در لبنان . متأسفانه جبهه استکبار اخبار را دائم پوشش می دهد و تبلیغ می کند اما ما از نظر رسانه ای خوب کار نمی کنیم! حتی اگر به دلیل حفظ امنیت فردی افراد نمی خواهیم موضوع را پوشش دهیم ، حداقل کلیت کار پوشش داده شود که علت حضور ما در آنجا چیست!
این باید گفته شود که چرا جمهوری اسلامی آنجا حضوردارد. چرا حاج قاسم دارد در رسانه ها ظاهر می شود. خب برای اینکه پیام بدهد به کل دنیا که جمهوری اسلامی در کنار عراق و سوریه در مدیریت این بحران قرار گرفته که آنها دارند بحران را مدیریت می کنند تا انشالله حل شود و به نتیجه برسد.
آنها هیچ کار نمی کنند. الان آمریکا دارد در عراق و سوریه حرکتی انجام می دهد و آن اینکه به دروغ می گویند که اگر فلان جا آزادسازی شد یا حرکتی انجام شد، ما بودیم این حرکت را کردیم. این یک دروغ است! این بچه های ما هستند که دارند در کنار برادران شیعه و مسلمانشان در صحنه عمل وارد می شوند و به شهادت می رسند.
نگاه جمهوری اسلامی ایران یک نگاه ملی و درون مرزی نیست. ما نگاهمان یک نگاه فراملی است. نگاه ما صدور انقلاب اسلامی است. ما داریم پیان انقلابمان را به مردم آنجا انتقال می دهیم. این بحران ذاتا" بد بود اما خوبی ای که داشت این بود که در حال حاضر فرهنگ و تفکر ما دارد آنجا ترویج می شود. آنها دارند می بینند که ما چگونه داریم با انسان ها برخورد می کنیم. و همین طور با بحران چگونه برخورد می کنیم. این خودش پیام است. برای همین است که حاج قاسم می آید و چهره اش را در فضای رسانه نشان می دهد برای اینکه پیام دهد که ما داریم به این بچه ها کمک می کنیم و اجازه نمی دهیم که دشمن پیروز شود.
آیا شما شاهد شهادت شهدای مدافع حرم بوده اید؟
- بله. تعدادی از این شهیدان بزرگوار، دوسه تایشان همرزم بنده بودند. یکی شان مستندساز بود بنام آقای باغبانی که تعدادی از فیلم هایش متأسفانه افتاد دست آن طرفی ها که در اینترنت پخش کردند و بی بی سی رویش خیلی مانور داد. که خدا رحمت کند حاج اسماعیل حیدری صحبت می کند و می گوید هدف ما و دشمن درجه یک ما اسرائیل است. متاسفانه مارا کشاندند در این جبهه ! اما ما قرار است برویم و با اسرائیل بجنگیم. متاسفانه یکی از دلایل آن جنگ این است که ما حواسمان از اطراف دشمن درجه یکمان پرت شود. ما را به جان هم انداخته و یک بحران تقلبی تدارک دیده اند تا اسرائیل در امنیت باشد.
صحنه مجروحیتتان را می توانید توضیح دهید؟
- در جایی صحنه عملیات بود که قراربود منطقه ای آزادسازی شود و ما در کنار این بچه ها به عنوان مشاور بودیم. رفتیم ولی متاسفانه در آن صحنه عمل مشکلاتی پیش آمد . تعدادی از دوستان شهید شدند و کار عملیات به نتیجه نرسید. من هم معاون فردی بنام سید موسوی رحمت الله علیه بودم که آنجا شهید شد . ما در اصل عقبه اینها بودیم که اینها را از بحران دربیاوریم و از زیر آتش دشمن نجاتشان دهیم که همانجا من مجروح شدم و سید موسوی هم شهید شد. من از ناحیه پهلو تیر خوردم. به ستون فقراتم آسیب رسید و نخاعم دچار عارضه شد که بعد از سبک شدن آتش دشمن، مارا به عقب بردند و بعد هم به بیمارستان منتقل کردند. در بیمارستان کلیه چپم را تخلیه کردند و من ضایعه نخاعی شدم. سه چهار روز طول کشید . بعد از یک بیمارستانی، به دمشق رفتیم و بعد به ایران. این اتفاق هم یک ماه بعداز حضور من در منطقه رخ داد.
رفتار پرستاران و پزشکان با شما چگونه بود؟
- این اتفاقا" برای من خاطره است. آن شهری که در آنجا بودیم علوی نشین هستند. این پرستاران می آمدند بالای سر ما و گریه می کردند. می گفتند اینجا مملکت ماست اما شما آمده اید و داریداز ما دفاع می کنید. این خیلی صحنه زیبایی بود. بسیار با دلسوزی می آمدند و ما را تر و خشک می کردند و به ما رسیدگی می کردند. اصلا" برخوردشان را هیچ وقت فراموش نمی کنم.
در بحث تعیین درصد با شما چطور برخورد شد؟
- من اول در بحث تعیین درصد مشکلاتی پیدا کردم. اول درصد خیلی کمی به من دادند بعد به کمیسیون پزشکی مراجعه کردم و الان مشکل حل شده. 70% تعیین شد. من الان وسایل و تجهیزات پزشکی ام را راحت تر تهیه می کنم. قبلا" مشکل داشتم اما الان نه. بعد از اصلاح درصد، الحمدلله مشکلاتم کمتر شده است.
انجام کارهای شخصی برایتان چطور هست؟
- یکی از مشکلات عمده ما فضاسازی شهریست. در خیلی از اماکن ما نمی توانیم حضور پیدا کنیم. مانند مساجد یا فروشگاه ها . البته شهرداری زحمت خود را کشیده و فضاهایی ایجاد کرده اما هنوز با ایده آل خیلی فاصله داریم. مثلا" برای سوار شدن به وسایل نقلیه عمومی ما مشکل داریم. در خارج اینها پیش بینی شده، مثل در نظر گرفتن سکوهایی یا چیزهای دیگر برای استفاده معلولان ولی متاسفانه جامعه ما هنوز در این زمینه آماده نیست. ما در این شرایط مجبور می شویم از وسایل نقلیه شخصی مان استفاده کنیم. در فضای شهر دائم با ماشین تردد کنیم و هزینه هایش هم که به یک نحو دیگر! به نظرم دولت باید ورود کند. در بحث سوخت حداقل کمک کند. صحبت شده اما هنوز به نتیجه نرسیده است! برای بچه هایی با شرایط ما سهمیه در نظر گرفته شود که به ما کمکی شود.
وضعیت جاری زندگی تان چطور است؟ نگاهتان به مسئله جانبازی در پیش و پس از مجروحیت چه فرقی داشته ؟ نشست و برخاست و کارهایتان چقدر با مشکل مواجه است؟ چه میزان صبوری و بردباری را طلب می کند؟
- ممنون از سؤال خوبتان. پیش از مجروحیت می شنیدیم که جانبازان سختی می کشند و دردهایی دارند ...اما وقتی آدم در فضای این قضیه قرار می گیرد تازه می فهمد چه خبر است! مشکلات بچه ها را تازه می فهمم. دردها، مشکلات، آنهایی که در بستر افتاده اند، جابجایی شان ، دردهای جسمانی و ... مثلا" مشکلی که در اکثر بچه های نخاعی وجود دارد، دردهای جسمانی ای است که دارند و شب ها اجازه خوابیدن را به آنها نمی دهد! دردهایی که در بدن و کمر می پیچد. گاهی با مسکن آرامش می کنند و بعد از مدتی مسکن هم جواب نمی دهد!ا ین فرد دارد با این دردش می سوزد! می سوزد و می سازد! از طرف دیگر در جامعه نمی توانند همه جا حضور پیدا کنند. این خودش نوعی مشکلات روحی روانی ایجاد می کند. برای خانواده هایشان که درگیر آن هستند هم نوعی مشکل ایجاد می کند.
درحال حاضر کارهایی که قبلا" خود من انجام می دادم، افتاده روی دوش همسرم! خرید است، جابجایی وسایل سنگین است و من دارم فشاری را به جسم ایشان وارد می کنم. این شرایط را من می بینم ولی کاری از دستم ساخته نیست. اینها دردهاییست که ما پیدا می کنیم. مثلا" همسران جانبازان دچار دردهای جسمانی می شوند مانند دیسک کمر و... و بخش روحی و روانی هم از طرف دیگر.
تنها چیزی که به بچه های جانباز در این میان امید می دهد این است که خدا این درد و صبر را از آنها قبول کند و ذخیره آخرتشان باشد. از طرف دیگر دوست دارند این پرچمی که با خون شهدا و رنج جانبازان بلند شده، روی زمین نیفتد. چون این پرچم بالا رفته و به اهتزاز درآمده که ثمره اش را الان در عراق ، در سوریه، در لبنان، در یمن داریم می بینیم. الان ما عزت زیادی در دنیا داریم. دشمن ما دارد جلوی ما زانو می زند. الان 5 + 1 یک طرف می نشیند و ما یک طرف. این عزت است. زمانی آنها اصلا" ما را خیلی به حساب نمی آوردند!. الان می نشینند و با ما مذاکره می کنند. این عزت و امنیت را ما از خون شهدا و زحمت جانبازان و آزادگان داریم. فقط نباید اجازه بدهیم که این پرچم خدای نکرده به راحتی بر زمین بیفتد.
چقدر الان نگاه شما به زندگی و هستی تغییر کرده است؟ پیش از اینکه به سوریه عزیمت کنید چه تصوری داشتید و حالا می خواهید مسیر زندگی را چگونه طی کنید؟
- حقیقتا" فکرم خیلی تغییر کرده است. اصلا" به جانبازی فکر نمی کردم. به چیز دیگری فکر می کردم ولی خب خدا خواست اینگونه شود. دوست داشتیم شهادت نصیبمان شود ولی لیاقت نداشتیم. مثل قشنگی هست که می گوید خدا هر کس را بیشتر دوست داشته باشد، سختی بیشتری به او می دهد :
هرکه در این بزم مقرب تر است
جام بلا بیشترش دهند
تنها چیزی که آرامم می کند مصداق این شعر است :
اگر با من نبودش هیچ میلی
چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟!
چون واقعیت این است که شهید یک لحظه درد می کشد و می رود. اما آن جانباز سال هاست دارد درد می کشد. من خودم را نمی گویم اما بعضی از جانبازان هر روز دارند شهید می شوند. به نظرم کمتر از شهادت نیست!.
شما روز تاسوعای امسال چه احساسی پیدا کردید؟ از این جهت که به مانند حضرت عباس ( ع ) در مقام جانبازی قرار داشتید؟
- علاقه خاصی به حضرت ابالفضل(ع) پیدا کردم. اتفاقاتی نیز برایم پیش آمد که دلگرمم کرد به اینکه انشالله حضرت ابالفضل(ع) نظر خاصی به ما دارند و این خیلی به من امید می دهد.
مراسم ازدواجتان چطور بود؟ همان نگاه ساده و الله اکبری سال های انقلاب و جنگ در ذهنتان بود؟
- بله. من سال 77 ازدواج کردم. من دوران دانشجویی را می گذراندم و با خانواده ای که با ایشان وصلت کردیم هم از سال های پیش آشنا بودیم و یکدیگر را می شناختیم. همدیگر را درک می کردیم. هر دو خانواده متوسط بودیم و شرایط ازدواجمان شرایط معمولی بود. بدون هیچ تشریفاتی و مهریه همسر من 14 سکه به نیت 14 معصوم ( ع ) است.
پیش از ازدواج از راهی که برای روزهای پیش رو انتخاب کرده بودید به همسرتان چیزی گفته بودید؟
- ایشان شغل من را می دانستند. این مدت هم که با من زندگی کرد، با آگاهی بود. حتی روزی که داشتم برای همین قضیه اعزام می شدم می دانست که شاید برگشتی در کار نباشد اما کاملا" برای خودش حل کرده بود. الان هم این شرایط برای ایشان حل شده است و همسر من یکی از پشتوانه های اصلی من در زندگیم است. کسی که کمک کرد تا من تا اینجا پیش بیایم و خودم را حفظ کنم و جلوتر هم بروم، ایشان بود.
ایشان چطور متوجه مجروحیت شما شدند؟
- من در سوریه اجازه ندادم خبر درز پیداکند. چند روزی که در مسیر بودم برای اینکه نگران نشوند، گفته بودم که تلفن در دسترس من نیست. وقتی به تهران آمدم و در بیمارستان بستری شدم، اطلاع دادم که بیایند.
فرزندانتان چطور؟ واکنش ایشان به مجروحیت شما چگونه بود؟
- من یک دختر و یک پسر دارم. دخترم 13 ساله و پسرم 11 ساله است. ابتدا برایشان سخت بود. من چند ماه در بیمارستان بستری بودم تا شرایطم بهبود یابد اما هرچه جلوتر رفتیم بچه ها با شرایط من کنار آمدند.
می توانید توضیح بدهید که اعزام به چه صورت بود؟
- اعزام می توان گفت به صورت بسیجی و داوطلب بود و از مسیر هوایی.
آیا خود حرم هم خدای ناکرده آسیب دیده بود؟
- اوایل، درگیری سنگین بود. تا 50 متری حرم آمدند. با خمپاره می زدند. اما الان این فضای شعاع حرم را تا 7-8 کیلومتر افزایش دادند و دشمن تروریست را از حرم دور کرده اند. زیارت هم فقط بومی ها می روند. آنهایی که کارمند سفارت هستند می روند اما هنوز زائر ایرانی را به خاطر مسائل امنیتی اجازه نمی دهند. چه حرم حضرت زینب (س)، چه حرم حضرت رقیه (س) .
شما خودتان در آن ایامی که در سوریه بودید امکان زیارت برایتان میسر شد؟
- این آرزو هم به دل من ماند که نتوانستم زیارت کنم. چون ابتدا که رفتیم مستقیم به منطقه اعزام شدیم و زمان برگشتن هم که مجروح بودم، تیر ماه پارسال بود. البته قبلا" خودم چندین سال پیش به زیارت رفته بودم.
دلتان می خواهد بازهم به سوریه بروید؟
- آرزو دارم که زمانی دوباره سالم شوم و برای دفاع از حرم بروم. چه سوریه و چه عراق. چون این جبهه را جبهه حق می دانم و دوست دارم خداوند روزی سلامتی ام را دوباره برگرداند تا در این جبهه دوباره خدمت کنم.
پیش از مجروحیت ورزش می کردید؟
- بله. من ورزش رزمی می کردم. دو ومیدانی هم کار می کردم. چون از لحاظ کاری شرایطمان طوری بود که باید همیشه آمادگی جسمانی می داشتیم همیشه ورزش می کردم. شنا هم می رفتم.
اگرچه پایانی بر این راه نیست با این وجود در اینجا صحبتی هست که دوست داشته باشید بفرمایید؟
- دوست دارم بحران منطقه و حضوری که ما داریم بیشتر برای اذهان باز شود. بیشتر فعالیت صورت پذیرد تا برای مردم ابعاد ناشناخته این بحث روشن تر گردد. بحث دفاع از مقدسات است. ما تا دیروز داشتیم در مرزهای خودمان از مقدساتمان دفاع می کردیم، حالا الحمدالله به جایی رسیده ایم که دشمن جرأت تعرض مستقیم به خود ما را ندارد که آمده به کشورهایی که با ما هم پیمان هستند جنگ را تحمیل کرده است. دشمن دارد در زمین آنها با ما می جنگد.
ما در اصل دفاع از ارزش هایمان را برده ایم در سوریه و عراق و داریم در آنجا از ارزش ها و انقلابمان و مقدساتمان دفاع می کنیم. اگر حضور جمهوری اسلامی در سوریه و عراق نبود، همان بلایی که وهابیت سر قبور ائمه ( ع ) در بقیع آورد، در اینجا هم می آورد! . و مطمئنا" تمام قبوری که مورد احترام هم شیعه و هم سنی است را از بین برده بودند! چون آنها به هیچ دین و مذهبی اعتقاد ندارند و دروغ می گویند که ما سنی هستیم!. عقبه شان را هم که می بینیم همان کشورهای اجنبی هستند.
"کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا" یعنی همین! یعنی اینکه دشمن هر روز دارد با ما می جنگد. مگر اینکه ما خودمان را به خواب بزنیم و نبینیم وگرنه آنها همه تلاششان را می کنند که این جبهه حق را به شکست بکشانند. الحمدلله تا امروز که موفق نشده اند و از این به بعد هم موفق نمی شوند چون خواست خدا این است که نوری که روشن شده است خاموش نشود. مثل اربعین که با وجود همه فتنه ها و توطئه ها هر سال زائر بیشتری دارد. تکفیری، انفجار، تهدید، احادیث جعلی و اینهمه حرف و ... اما می بینند که این مراسم باشکوه تر از مراسم مکه است. این بسیار زیباست. شما کربلا را نگاه کنید، حضور میلیونی اش از مکه بیشتر است! خدا می خواهد بگوید کسی که برای من حرکت کند، من اجازه نمی دهم نورش خاموش شود. این نوری که به دست امام ( ره ) روشن شد، ان شالله به دست امام زمان ( عج ) می رسد. فقط باید ما حواسمان باشد که از جبهه حق فاصله نگیریم. حق را بشناسیم و پشت پرچم حق حرکت کنیم. الان هم که این پرچم دست امام خامنه ای است، خودشان به دست حضرت ولی عصر(عج) می دهندانشا الله.
موارد خاصی هم بوده در زندگیتان که مصداق اعجاز یا نظر خاص الهی باشد؟
- مواردی بوده است. من در زمان مجروحیتم، دوستان خواب دیدند. برای شما مثالی می زنم. من در زمان بستری شدنم در بیمارستان، حقیقتا" مستأصل شده بودم. منزل من طبقه سوم بود. آسانسور هم نداشت. به من این شرایط را تحمیل کرده بود که نتوانم به منزل بروم. حدود 6-7 ماه من بیمارستان بستری بودم. فقط به خاطر شرایط منزل و پله ها!.این فشاری برای من و همسرم بود. به ایشان بیشتر از من. چون لازم بود خانه را جابه جا کنیم. همسرم مستأصل شده بود. خرید و فروش خانه هم آسان نبود. همسرم در خیمه امام حسین ( ع ) در ماه محرم، در همین خیمه بچه های کوچک که سینه می زنند، به اهل بیت ( ع ) متوسل شد. من هم ناراحت و معذب بودم که اینها هر روز می آمدند و می رفتند! فردای همان روز، برای منزل ما یک مشتری پیدا شد. بعد یک خانه با آسانسور برای ما جور شد. خیلی سریع معامله شد و مشکل ما حل شد. اصلا" باورکردنی نبود که در آن شرایط هم سریع مشتری برای خرید خانه پیدا شود و هم خانه ای مناسب برای سکونت ما مهیا شود. این گوشه ای از نظری ست که آنها به ما دارند و نمی گذارند بچه های شیعه تنها بمانند.
ما از شما خیلی تشکر می کنیم. شما ولی نعمت ما هستید. شما در تاریخ این کشور مایه سربلندی و افتخار هستید. ممنون که با ما مصاحبه کردید.
- اتفاقا" این اولین مصاحبه من بود. من هرچه کرده ام وظیفه بوده هرچند این حسرت در دلم ماند که تا خواستم کاری بکنم، زود به ما گفتند " بلندشو برو"! علی یار همتان
*فاش نیوز